_چکار میکنی پس؟ بازم دیرت شد. ساعت رو ببین
دخترک که عروسک و دمپایی و مسواکش را در کیف مدرسه جا داده بود با عجله گوشوارهها و گیره موهایش هم در جیب پشتی کیفش ریخت و به سختی آن را بلند کرد.
مادر خندید و گفت: “مطمئنی همه رو میخوای ببری عزیزم؟”
آره مامان، دوست ندارم از دستشون بدم.
صدای جنگنده های اسرائیلی توی محله پیچید. دختر که هنوز به مدرسه نرسیده بود، به سرعت به سمت خانه برگشت. به خرابهها که رسید با گریه فریاد زد: ” کاش مامانمم با خودم برده بودم”
نویسنده: نجمه اشرفی
تصویرگر: تقی رضایی
موشن گرافیک: جواد مومن زاده
نریشن: شیدا زارعی